جدول جو
جدول جو

معنی ملاح وار - جستجوی لغت در جدول جو

ملاح وار
(مَلْ لا)
مانند ملاح: یکی ملاح وار به مجدفۀ پنجۀ پای، کشتی قالب را به کنار افکندی یکی... (مرزبان نامه چ 1 ص 120). و رجوع به ملاح شود
لغت نامه دهخدا
ملاح وار
ملوان وار مانند ملاح: (بتماشای بطان بنشستند... یکی ملاح وار بمجدفه پنجه پای کشتی قالب را بکنار افکندی) (مرزبان نامه. چا. . 1 تهران ص 120)
تصویری از ملاح وار
تصویر ملاح وار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلاح دار
تصویر سلاح دار
کسی که سلاح با خود دارد، دارندۀ سلاح، حامل سلاح، سلاحی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسیح وار
تصویر مسیح وار
مانند حضرت عیسی
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
بقدر کلاه. به اندازۀ کلاهی از جامه و قماش. جامه ای به اندازۀ یک کلاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
رفتم تبری به پنبه دوزی دادم
تا پنبه زند کلاه واری برداشت.
(یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(دَلْ لا)
چون دلال. مانند دلال. همانند واسطه های خرید و فروش:
گنه به من بر دلال وار عرضه دهد
بدان سبب که خریدار آب دندانم.
سوزنی.
رجوع به دلال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ملوکانه. شاهانه. در خور شاهان:
رده های ملوک وار سره
مرغ و ماهی و گوسفند و بره.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سِ وَ)
مسلح. صاحب سلاح. سلاحدار: مردم آنجا بیشترین سلاح ور و دزد باشند. (فارسنامۀ ابن البلخی). چون فضلویه فراخاست ایشان را (شبانکاره را) شوکتی پدید آمد و بروزگار زیادت می گشت. تا همگان سپاهی وسلاح ور و اقطاع خوار شدند. (فارسنامۀ ابن البلخی)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
مانند پادشاهان. چون ملوک:
گر همی خواهی بنشست ملک وار نشین
ور همی تاختن آری به سوی خوبان تاز.
منوچهری.
نوازش کنانش ملک پیش خواند
ملک وار بر کرسی زر نشاند.
نظامی.
سلیحی ملک وار ترتیب کرد
به جوشن بر از تیغ ترکیب کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
چون فرشته. مانند فرشتگان:
بر مردمک دیدۀ عشاق زنی گام
هرگه که ملک وار خرامی به گذر بر.
سنائی
لغت نامه دهخدا
مانند عیسی مسیح: گویا شود بفر مدیحش مسیح وار طفلی که نارسیده بود بر لبش لبن. (پیغوملک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلال وار
تصویر هلال وار
نو ماهوار مانندهلال بشکل ماه نو
فرهنگ لغت هوشیار